چند سال پیشا، وقتی که خیلی کم سن و سال بودم؛ همیشه با خودم فکر میکردم که چرا ما آدما نیاز به رهبر یا ملکه یا پادشاه داریم؟! ینی نمیشه که هر کدوم از ما برای خودمون زندگی کنیم و نیازی به اجرای فرمان های یکی دیگه نداشته باشیم؟!
بزرگ تر که شدم تونستم جواب سوالم رو پیدا کنم. جواب سوالم یک "نه" بزرگ بود. چون نه تنها ما آدما، بلکه بیشتر موجودات زنده نیاز به ملکه یا رهبر داریم. شاید بپرسید چرا میگم بیشتر موجودات زنده؟! خب واقعیت اینه که موجوداتی نیاز به مدیر، رهبر و ملکه دارن که در یک اجتماع و با یکدیگر زندگی می کنند. مثل آدم ها، گرگ ها، مورچه ها و زنبورها...
خلاصه یواش یواش با این موضوع کنار اومدم که در زندگی های جمعی، برای ایجاد نظم و بقا، نیاز به ملکه، رهبر، مدیر و پادشاه است. بعد یه سوال دیگه ذهنمو درگیر کرد. اینکه آیا باید ملکه به دنیا اومد؟! یا اصلا تفاوت ملکه با سایر اعضای یه مجموعه چیه؟! چی باعث میشه که در یک کلنی زنبور عسل، یکی از زنبورا ملکه بشه و بقیه کارگر؟!
اول فکر کردم که خب این دنیا کجاش عادلانه ست که بخواد انتخاب زنبور ملکه ش عادلانه باشه ؟! خسته بودم و حوصله فکر کردن نداشتم ... میخواستم چشم بسته قبول کنم که تفاوت زنبور ملکه با سایر زنبورها در سایز و قدرت تخم گذاریشه! و خب با همچین توانایی ها و قدرت هایی باید به دنیا اومد! اما هر کاری کردم ته دلم راضی نشد! با خودم گفتم ینی بقیه موجودات زنده هم شرایط زیستی مثل آدم هارو دارن؟! ینی بین اونا هم فرق هست بین بچه پولدارا و بچه فقیرا؟!
خلاصه تصمیم گرفتم پیگیر بشم و یکم در مورد زنبورا مطالعه کنم. که البته همین موضوع باعث شد که به یکی از علاقه مندان دنیای زنبورها تبدیل بشم و مطالب و اخبار مربوط به عسل ایران و جهان رو مطالعه و پیگیری کنم. خدارو چه دیدین؟! شاید اگه همین جوری ادامه بدم یه روزی صاحب زنبورستان خودم شدم
حالا فعلا بهتره از فکر و خیال بیام بیرون و ادامه ماجرارو بهتون بگم. اینکه آیا در دنیای زنبورها، باید حتما ملکه به دنیا اومد؟! آیا سایر زنبورهای نر و کاگر هیچ شانسی برای فرمان روایی ندارن؟! خب فعلا کاری با زنبورای نر ندارم. چون ماجرای اونا خیلی مفصله و سر فرصت براتون تریف میکنم. فعلا میخوام در مورد زنبور های کارگر یا همون زنبور های ماده بهتون بگم.
چون ملکه زنبورها جنسیت ماده داره. پس فقط زنبورهای ماده هستن که میتونن ملکه بشن و زنبورهای نر هیچ شانسی برای فرمان روایی ندارن. حالا سوال اینه که چطوری ملکه زنبورها از همه زنبورهای کاگر بزرگ تر و قوی تره؟! تازه شکل نیشش هم فرق داره ؟!
در نهایت متوجه شدم که وقتی ملکه زنبور تخم ریزی میکنه، زنبورهای کارگر به انتخاب خودشون، به بعضی از بچه زنبورها، غذای متفاوتی برای مصرف کردن میدن. ینی یه طورایی خیلی شانسی و اتفاقی، بعضی از بجه زنبورها با غذای ملکه تغذیه میشن و بعضی دیگه با گرده گل و شهد معمولی! و همین تفاوت در نوع تغذیه ست که باعث میشه شکل بدن ملکه تغییر کنه و یک سری توانایی خاص به دست بیاره. که البته منظورم از توانایی خاص همون تخم ریزی و ادامه بقای کندو هستش...
خب حالا با این چیزایی که گفتم، به نظرتون باید ملکه به دنیا اومد؟!
راستش نمیدونم قضاوت شما چیه ولی فهمیدن این موضوعا بازم نتونست تغییری در دیدگاه من به وجود بیاره. چون ملکه شدن بستگی داره به اینکه بعد از به دنیا اومدن، توسط عده ای انتخاب بشی و در نهایت غذای مخصوصی بخوری که اتفاقا اونم غذای ملکه ست. پس بچه زنبوری که شانس خوردن غذای ملکه رو نداره، بعد از بالغ شدن تبدیل به زنبور کارگر میشه و بعد از چند هفته کار مداوم، میمیره
پس جواب من به این سوال بله ست. باید ملکه به دنیا اومد. باید یک سری الفبا و پیش نیاز های زندگی در اختیارت قرار داده بشه تا بتونی تبدیل به یک ملکه بشی. حالا نه اینکه ملکه شدن خیلی چیز خفنی باشه ها!نه اصلا. چون اتفاقا ملکه ها هم خیلی سختی میکشن و اذیت میشن. از طرف دیگه نمیشه این موضوع رو هم نادیده گرفت که دنیای زنبورها، هم نیاز به ملکه داره و هم نیاز به کارگران سخت کوش!
البته حالا فکر نکنید که میخوام دلیل ناکامی هام رو بندازم گردن شانس و فرصت هایی که نداشتم ها! نه اصلا! اتفاقا من آدمی ام که دوست دارم تلاش کنم. برامم فرقی نداره چه جایگاهی دارم و پله چندم هستم؟! فقط دلم میخواد هر جایی که هستم مفید باشم و تمام تلاشم رو بکنم. این برای من معنی زندگی کردن رو میده. راستی... معنی زندگی کردن و زنده بودن از نظر شما چیه؟!